کنسرو فلسفه
نویسنده:
آماده ئو مارتی نز
مترجم:
حسین اقدامی
امتیاز دهید
36 صفحه
قسمتی از کتاب:
همه مطالب جهت دار خود را میخواندند و خوب هم هضم میکردند،ولی بدیشان این بود که غیر از این مطالب چیز دیگری نخوانده و نمی خواندند.و این به نظر من نمیتواند نتیجه جالبی داشته باشد.میتواند؟همین دیگر.به جای این که در نهایت به یک آگاهی منطقی برسند،به یک تعصب افراطی رسیده بودند...
حساب میکردم با آنکه بیشتر از خیلی ها زنده بودم اما کمتر از خیلی ها زندگی کردم.چون کار من فقط گذارن عمر بوده است نه زندگی.در واقعا بیشتر با بعد زمانی طرف حساب بوده ام تا کیفیت زمان.
من از یک طرف ادعا می کنم که طرز فعلی زندگی خودم را دوست ندارم و از بی معنب بودنش مینالم.ولی از طرف دیگر هم تنها کاری که می کنم این است که بی معنی تر اش کنم.چون نمیخواهم دردسر خودم را زیاد کنم تا بفهمم که اصلا ((معنی داشتن)) و ((معنی بخشیدن ))یعنی چه و چه جوری امکان پیدا میکند.
احتمالش خیلی زیاد است که آنکه آغازگر است،بهره بردار نباشد.کسی هم نگفته مقدمه چین حتما باید خوشه چین هم باشد.
بیشتر
قسمتی از کتاب:
همه مطالب جهت دار خود را میخواندند و خوب هم هضم میکردند،ولی بدیشان این بود که غیر از این مطالب چیز دیگری نخوانده و نمی خواندند.و این به نظر من نمیتواند نتیجه جالبی داشته باشد.میتواند؟همین دیگر.به جای این که در نهایت به یک آگاهی منطقی برسند،به یک تعصب افراطی رسیده بودند...
حساب میکردم با آنکه بیشتر از خیلی ها زنده بودم اما کمتر از خیلی ها زندگی کردم.چون کار من فقط گذارن عمر بوده است نه زندگی.در واقعا بیشتر با بعد زمانی طرف حساب بوده ام تا کیفیت زمان.
من از یک طرف ادعا می کنم که طرز فعلی زندگی خودم را دوست ندارم و از بی معنب بودنش مینالم.ولی از طرف دیگر هم تنها کاری که می کنم این است که بی معنی تر اش کنم.چون نمیخواهم دردسر خودم را زیاد کنم تا بفهمم که اصلا ((معنی داشتن)) و ((معنی بخشیدن ))یعنی چه و چه جوری امکان پیدا میکند.
احتمالش خیلی زیاد است که آنکه آغازگر است،بهره بردار نباشد.کسی هم نگفته مقدمه چین حتما باید خوشه چین هم باشد.
آپلود شده توسط:
HeadBook
1392/01/15
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کنسرو فلسفه
همه مطالب جهت دار خود را میخواندند و خوب هم هضم میکردند،ولی بدیشان این بود که غیر از این مطالب چیز دیگری نخوانده و نمی خواندند.و این به نظر من نمیتواند نتیجه جالبی داشته باشد.میتواند؟همین دیگر.به جای این که در نهایت به یک آگاهی منطقی برسند،به یک تعصب افراطی رسیده بودند.
حساب میکردم با آنکه بیشتر از خیلی ها زنده بودم اما کمتر از خیلی ها زندگی کردم.چون کار من فقط گذارن عمر بوده است نه زندگی.در واقعا بیشتر با بعد زمانی طرف حساب بوده ام تا کیفیت زمان.
من از یک طرف ادعا می کنم که طرز فعلی زندگی خودم را دوست ندارم و از بی معنب بودنش مینالم.ولی از طرف دیگر هم تنها کاری که می کنم این است که بی معنی تر اش کنم.چون نمیخواهم دردسر خودم را زیاد کنم تا بفهمم که اصلا ((معنی داشتن)) و ((معنی بخشیدن ))یعنی چه و چه جوری امکان پیدا میکند.
احتمالش خیلی زیاد است که آنکه آغازگر است،بهره بردار نباشد.کسی هم نگفته مقدمه چین حتما باید خوشه چین هم باشد.